ابزار وبلاگ

مذهبی شهرستان بجنورد - شهرستان بجنورد

http://mehrangoli64.ParsiBlog.com
 
لینک های مفید
Online User

مشکل نا شکری مردم هست و عادت کردند بنالند بدون درد اگه الانو با دهه هفتاد یا شصت مقایسه کنید میبیند امکانات از این هم کمتر بود و لی نا سپاسی نبود

سلام به همه دوستان
سوالی مدتها ذهن منو به خودش مشغول کرده بهمین خاطر تو گروپ مطرح می کنم تا هر کی هر نظر و جوابی داره مطرح کنه. نمی دونم برای شما هم این سوال مطرح شده یا نه . به هر حال من چه تو تهران چه تو شهر خودمون(آخه من تهران داشجو هستم)چه تو مهمونیا چه تو تاکسی چه تو مترو چه تو خیاباون خلاصه هر جائی باشه می بینیم که ملت خیلی می نالن خیلی گله می کنن که نداریم و وضع خرابه و وضع بده و از اینجور حرفا. اما وقتی میریم مغازه ها رو می بینی می بینی مغازه ها پر آدمه از میادین تره و بار بگیرین تا رستورانا شیرینی فروشیا وقتی هم مسافرت می ریم می بینیم همه وسائل پره از اتوبوس که ارزونترینه بگیرین تا قطار تا هواپیما که الان مثلا بلیط هواپیما از شهرمون تا تهران شده 97500 که بازم همیشه هواپیماها پره دم دمای عید که میشه همه مغازه ها از مغازه های خوراکی بگیر تا پوشاک و ... همه غلغله است. دم مهر و اول سال که میشه باز لباس فروشیا و کفش فروشیا و لوازم التحریریا غلغلس. من نمی دونم کدومو باور کنم اون اعتراضات و گله ها رو یا این خریدهای فراوان و پر بودن مغازه ها؟؟؟!!! به نظر شما مشکل از کجاست؟؟؟!!! مثلا همین چند وقت پیش با یکی از رفقا در این مورد صحبت می کردیم می گفت تو میدون تره بار تهران(میدون معمولا قشر متوسط و متوسط به پائین جامعه میرن اونجا نه قشر مرفهین) بادمجان شده بود کیلو 2200 اما بازم میدیدیم ملت کیلو کیلو دارن می خرن تازه بادمجونی که کالای ضروری نیست و اگه نباشه اتفاقی نمیفته چه رسه به گوشت و پیاز و برنج و سایر اقلام ضروری. یا مثلا تو شهر خودمون الان واقعا خیلی کم خونه پیدا میشه که حداقل یه دونه اسپلیت نداشته باشه خیلی از خونه ها که دو تا و سه تا و 4 تا دارن. البته نمی گم اسپلیت ضروری نیست نه واقعا برای شهر ما اسپلیت خیلی ضروریه چون شهر ما تابستان فوق العاده گرم است اما خوب همین اسپلیت هم 600 700 تومن حداقل قیمتشه پس ملت دارن برن سانترال بخرن. یا مثلا یکی از اساتید بنده تعریف می کرد می گفت الان توت فرنگی نزدیک خونه ما کیلو 9 هزار تومنه. اما من هر روز که میام دانشگاه می بینم دوباره مغازه دار توت فرنگی آورده خوب این یعنی چی!؟ یعنی مردم میان توت کیلو 9 تومنی رو می خرن و تموم میشه که دوباره فردا میاره. در صورتی که توت فرنگی به هیچ وجه کالای ضروری نیست که اگر نخریم زندگی و وضع خورد و خوراک مختل شود.

در مجموع به نظر شما علت این امر چی می تونه باشه؟؟؟!!! از طرفی اعتراضات گسترده و از طرفی این اوضاع بازار. البته من نمی خوام اینو منکر بشم که عده ای واقعا ندارن واقعا فقیرن. اما نه در این حد

[ دوشنبه 91/3/8 ] [ 9:24 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

پسرک در بسترش دراز کشیده بود طوری که معلوم نبود خواب است یا بیدار. 
پسری شانزده هفده ساله بود. در بستر بیماری افتاده بود طوری که هر لحظه امید به زنده ماندنش کمتر می شد. 
ناگهان صدایی شنید، صدایی مبهم ... 
صدا می گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، ایشان پدر محمد تقی است»  در همان حال از هوش رفت. 
مادرش فکر کرد از دنیا رفته اما بعد از مدتی از خواب بیدار شد. 
کم کم حالش روبه بهبود می رفت تا اینکه حالش کاملا خوب شد. 
سرحال و سالم ... انگار نه انگار که به مریضی بسیار خطرناکی مبتلا شده بود! 
از این ماجرا چند سالی می گذرد وپسرک دیروز به جوانی با نشاط مبدل می شود. 
او در شهر فومن زندگی می کرد. هر قدر سنش بالاتر می رفت در بین مردم معتمدتر می شد 
مثل بقیه مردها برای خودش کسب و کاری دست و پا کرده بود... اما اگر فرصتی دست می داد امور مردم را هم رتق و فتق می کرد. 
مردم آنقدر به او اعتماد پیداکرده بودند که اسناد مهم و قباله ها با گواهی او ارزش پیدا می کرد 
انگار خدا می خواست که او با این کارها روحش را پرورش دهد و لباس نفسش را از چرک و گناه پاک کند 
جوان فومنی با اینکه سرش خیلی شلوغ بود اما گهگاهی سری به دفتر شعرهایش هم می زد 
متوجه شده بود که خدا ذوق و قریحه خاصی برای سراییدن شعر به او عطا کرده است 
به همین خاطر دفتر شعری درست کرده بود تا هر وقت روح و جانش در غم مصیبت اهل بیت ماتم گرفت و اندک حالی پیدا کرد، مرثیه هایی برای اهلبیت بسراید 
در میان همه مرثیه های زیبایش، مراثی که در مصیبت اباعبدالله الحسین علیه السلام می سرود، جانگداز تر بود 
آن موقع خبر نداشت... آنچه می سراید، آنقدر زیبا و اثرگذار خواهد شد که پنجاه سال دیگر نیز مداحان آن دیار همچنان در عزاداری های مردم فومن مرثیه هایش را به کار می برند. 
یادش رفته بود...سخنی که در خواب به او گفته شده بود را از خاطر برده بود 
تصمیم گرفت ازدواج کند 
حاصل ازدواجش پنج فرزند بود... 
چهار فرزند به دنیا آمده بود و او خوابش را از یاد برده بود 
مگر نباید نام پسرش را محمد تقی می گذاشت؟ 
فرزند اول را به یاد پدر مهدی نامید 
فرزند دوم، دختر بود ... 
و فرزند سوم را محمد حسین می نامد 
با به دنیا آمدن فرزند چهارم به یاد خواب سالهای نوجوانی اش می افتد...آن وقت که به مریضی لاعلاجی مبتلا بود و در بستر مرگ افتاده بود... 
ای دل غافل! تازه به یاد جمله ای که به او گفته شده بود افتاد... 
با به دنیا آمدن فرزند چهارم که اتفاقا نوزادی پسر بود، او را محمد تقی نامید 
محمد تقی عمرش زیاد به دنیا نیست 
در دوران کودکی اش در حوض آب می افتد و خفه می شود 
محمد تقی، فرزند دلبندش از بین می رود ولی خدا یک بار دیگر به او و همسرش عنایت می کند و مادر محمدتقی باردار می شود... 
همسرش باردار شده ولی او در شگفت است که مگر به او نگفته بودند که نام پسرت را محمدتقی بگذار! پس این چه تقدیری بود برای این کودک؟ 
بالاخره زمان تولد پنجمین فرزند فرا می رسد .
عجیب بود... این فرزند هم پسر بود! 
اندکی فکر می کند و پس از مدتی تامل، نام این فرزند را هم «محمدتقی» می گذارد. 
محمدتقی برخلاف خواهر و برادرانش زیاد اهل بازی های کودکانه نبود. 
مادر وقتی نگاهش می کرد که چقدر اعمال و رفتارش با بچه های دیگر فرق دارد! فهمیده بود که او روحی بزرگ دارد و مطمئنا انسان بزرگی خواهد شد. 
آن روز کربلایی محمود بهجت که از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود، خبر نداشت که خدا به او فرزندی عطا کرده که روزگاری یکی از مردان نامی دینی و علمی خواهد شد. فرزند صالحی به نام آیت الله محمد تقی بهجت.



[ دوشنبه 91/3/8 ] [ 9:21 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

آیت‌الله خسروشاهی به ذکر خاطره‌ای از بیماری آیت‌الله بهجت در حوزه علمیه نجف و مواجهه جالب وی با یک پرستار زن مسیحی در بغداد پرداخت.

آیت‌الله سید ابراهیم خسروشاهی از بزرگان حوزه علمیه تهران در حاشیه مراسم بزرگداشت آیت‌الله بهجت‌(ره) که در مسجد جامع ازگل برگزار شد، به خبرگزاری فارس گفت: خاطره‌ای از آیت‌الله بهجت برای شما نقل می‌کنم که نمی‌دانم در مورد بخشی از زندگی خودشان بود یا از دیگران نقل می‌کردند.

وی افزود: آیت‌الله بهجت که در حوزه علمیه نجف مشغول فراگیری علوم حوزوی بود بیمار می‌شود و برای مداوا به بیمارستانی در بغداد منتقل و بستری می‌شود.

آیت‌الله خسروشاهی ادامه داد: پرستار آیت‌الله بهجت یک زن عیسوی(مسیحی) بود و دید ایشان هیچ توجه‌ای به او ندارد. پرستار از طلبه جوان پرسید چرا به من توجه نداری، مگر من زیبا نیستم؟! طلبه در پاسخ گفت: من زیبایی دارم که می‌ترسم اگر به تو توجه کنم، او [خدای صاحب جمال] به من توجه نکند!

آیت‌الله خسروشاهی تصریح کرد: آیت‌الله بهجت و مردان خدای مثل او دل خویش را به خدای یکتا و جمال‌آفرین سپردند و غم و غصه‌ای دل‌های با خدای آن بزرگان را فرا نمی‌گرفت و دردی و رنجی آن بزرگمردان را به خود مشغول نمی‌ساخت. خدا ان‌شاءالله ما را از شفاعتش محروم نکند.

به گزارش فارس، آیت‌الله سید ابراهیم خسروشاهی از شاگردان آیت‌الله العظمی بروجردی، آیت‌الله شیخ عباس تهرانی، علامه طباطبایی و امام خمینی است. این استاد حوزه علمیه روز پنج‌شنبه 12 آذر ماه 1388 به عنوان نخستین پیشکسوت حوزه‌های علمیه تهران تقدیر شد. در این همایش، کتاب زندگی‌نامه وی تحت عنوان «شرح حال خلوت‌نشین» رونمایی شد


[ دوشنبه 91/3/8 ] [ 9:11 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]
پایگاه اطلاع رسانی حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبری منتشر کرد: تصویری از درون ضریح مقدس حضرت امام هادی وامام حسن عسکری علیهما السلام قبل از بازسازی اخیر است.

در این تصویر قبری که به صورت تکی قرار دارد، مزار حکیمه خاتون و سه قبر دیگر به ترتیب از چپ به راست یا پایین به بالا متعلق به امام علی النقی (علیه السلام)، امام حسن عسکری (علیه السلام) و نرجس خاتون، مادر امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است؛

در حقیقت جهت قبله از راست به چپ بوده و مرقد مطهر امام بزرگتر رو به قبله و در ابتدا قرار گرفته، پشت سر ایشان امام بعدی؛ امام حسن عسکری (علیه السلام)، در پایین پای ایشان حکیمه خاتون، دختر امام جواد (علیه السلام)، خواهر امام هادی (علیه السلام) و عمه امام حسن عسکری (علیه السلام) و بعد از قبر امام دهم، مزار همسر گرامی ایشان نرجس خاتون قرار دارد.

[ دوشنبه 91/3/8 ] [ 8:44 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]



اگه این مطالب حقیقت باشه ما در خم کدام کوچه ایم؟

فکر مکروه
آیت الله فهرى نقل مى کنند که جناب شیخ به ایشان فرمودند: روزى براى
انجام کارى روانه بازار شدم اندیشه مکروهى در مغزم گذشت ، ولى بلافاصله
استغفار کردم . در ادامه راه شترهایى که از بیرون هیزم مى آوردند، قطار
وار از کنارم گذشتند، ناگاه یکى از شترها سنگى به سوى من انداخت که اگر
خود را کنار نکشیده بودم آسیب مى دیدم . به مسجد رفتم و این پرسش در ذهن
من بود که این رویداد از چه امرى سرچشمه مى گیرد و با اضطراب عرض کردم
خدایا این چه بود؟ در عالم معنا به من گفتند: این نتیجه آن فکرت بود که
کردى . گفتم : گناهى که انجام ندادم . گفتند که : آن سنگ هم که به تو
نخورد!



مکروه جایز است !!!
جناب شیخ به مرحوم آیت الله زیارتى براى تشرف خدمت امام زمان (عج) دستور
العمل داده بودند پس از انجام آن به شیخ مراجعه کرد و عرض کرد که دستور
العمل را انجام دادم ولى موفق نشدم ، شیخ توجهى کرد و فرمود: هنگامى که
در مسجد نماز مى خواندید سیدى به شما فرمود: انگشتر در دست چپ کراهت دارد
و شما گفتید (( کل مکروه جایز )) آن فرد امام زمان بودند

التماس دعا


[ دوشنبه 91/3/8 ] [ 4:59 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]
نوشتار زیر خاطره ای از سید آزادگان مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی، برگرفته از کتاب حماسه‌های ناگفته ـ صفحه90 -88است.

در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد.

روزی جوان هفده ساله ضعیف و نحیفی، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»!

یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او».آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
[ شنبه 91/3/6 ] [ 9:3 صبح ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

به گزارش جهان، روزی یحیی بن اکثم در مجلس واثق خلیفه عباسی که جمعی از علماء و فقها حضور داشتند، سؤال کرد که چه کسی سر حضرت آدم (ع) را هنگامی که حج به جا آورد، تراشید؟

تمام حضار در پاسخ آن عاجز ماندند، واثق گفت: هم اکنون من کسی که جواب این سؤال را بدهد حاضر می کنم، سپس شخصی را بدنبال حضرت هادی (ع) فرستاد و وی را به دربار خلیفه دعوت کرد. امام نیز دعوت را پذیرفت و برای اظهار و بیان حقیقت به دربار واثق رفت. خلیفه پرسید: ای ابوالحسن به ما بگو چه کسی سر حضرت آدم را هنگام حج تراشید؟ امام فرمود: ای واثق ترا به خدا سوگند می دهم که ما را از بیان و جواب آن معاف کنی، خلیفه گفت: ترا سوگند می دهم که جواب را بفرمایی!

امام فرمود: اکنون که قبول نمی کنی، پس می گویم. پدرم مرا از جدم خبر داد و جدم از جدش که رسول خدا باشد، اطلاع داد که فرمود: برای تراشیدن سر آدم جبرئیل مأمور شد یاقوتی از بهشت آورد و به سر آدم کشید تا موهای سرش بریزد.


[ شنبه 91/3/6 ] [ 8:10 صبح ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

به گزارش افکارنیوز، مهر در نظر دارد هر هفته با استفاده از تفاسیر قرآن به ویژه تفسیر آیت الله جوادی آملی نکات کلیدی و راهگشای هر سوره از قرآن را از ابتدای سوره فاتحة الکتاب به دوستداران قرآن ارائه دهد که نخستین شماره از این گزارش به آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌پردازد:

بسم الله الرحمن الرحیم
جمله بسم الله الرحمن الرحیم 114 بار بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است؛ در 113 سوره به عنوان سرفصل آمده و از آنجا که اول سوره? برائت بسم الله نازل نشده و در سوره? نمل علاوه بر ابتدای سوره، در آیه «إنّه من سلیمان و إنّه بسم الله الرحمن الرحیم» نیز این جمله مبارکه آمده است مجموعا 114 مرتبه می‌شود.
«بسم الله الرحمن الرحیم» جزء‌ سوره حمد و دیگر سوره‌های قرآن به شمار می‌رود -الا سوره توبه- و اگر کسی سوره حمد را در نماز یا غیرنماز، واجب شد که بخواند، اگر این آیه?‌ بسم الله را نخواند سوره را ناقص خوانده، چرا که این آیه جزء سوره? فاتحة‌ الکتاب است.
بنابر روایتی، احتمالاً برای اولین بار، سلمان فارسی به درخواست ایرانیان ترجمه سوره حمد و «بسم الله الرحمن الرحیم» را انجام داد که در آن ترجمه «بسم الله...» «به نام یزدان بخشاونده» آمده و در ترجمه تفسیر طبری که مترجم آن نا‌شناس است، به صورت «به نام خدای مهربان بخشاینده» ذکر شده و تا زمان حاضر با اندک تفاوتی به صورت «به نام خداوند بخشنده مهربان» باقی مانده است.
عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» نخستین عبارت قرآن است که در اول سوره علق (اقرا) بر پیامبر (ص) نازل شد و در احادیث شیعی این عبارت سرآغاز قرآن معرفی شده است. از روایتی که کلینی از امام صادق (ع) نقل می‌کند، آغاز همه کتب آسمانی «بسم الله الرحمن الرحیم» بوده است. این عبارت در ابتدای تمام سوره‌های قرآن، جز سوره برائت (توبه) آمده است. همچنین سوگند دادن خدا به «بسم الله الرحمن الرحیم»، در برخی ادعیه، حاکی از ارزش این آیه است.

ارتباط محتوای «بسم الله» با مضمون هر سوره
بر اساس نظر اکثر مفسران هر باری که «بسم الله الرحمن الرحیم» نازل می‌شد معنای جدید و مصداق تازه‌ای را در برداشت به این معنی که محتوای بسم الله آن سوره با مضمون آن سوره در ارتباط است. چون مضمون سور فرق می‌‌کند، ‌مضمون این بسم الله‌ها هم فرق خواهد کرد و پایان هر سوره با نازل شدن بسم الله مشخص می‌‌شد.
ادب الهی در شروع کار/ نافرجام بودن هر کاری که با نام خدا آغاز نشود

خدای متعال برای اینکه به انسان‌ها بیاموزد که کار را به نام خدا آغاز کنند هم سوره‌های قرآن و هم ابتدای قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرده و علمای فریقین (شیعه و سنی) از رسول خدا (ص) نقل کرده‌اند «کل امر ذی بال لم یبدأ فیه ببسم الله فهو اب‌تر» یعنی «هر کاری که به نام خدا شروع نشود اب‌تر است». بنابراین اگر انسان کاری را به نام خدا شروع نکند، هرگز به مقصد نمی‌‌رسد.
عبادتی که با نام خدا شروع نشود هم اب‌تر است
خدای سبحان با آغاز سوره فاتحة الکتاب به بسم الله به ما آموخت که این حمد و عبادت خدا را نیز به نام خدا آغاز کنید تا به مقصد برسید. معلوم می‌‌شود اگر عبادت هم به نام خدا نباشد اب‌تر است چون حسن فعلی دارد ولی ارتباط را انسان حفظ نکرده است. هر چه به نام خدا نباشد، او هالک است زیرا چیزی که به نام خدا نباشد لا شیء‌ است به صورت شیء. بقاء فقط از آن خداست و کاری که برای وجه الله نباشد پایدار نیست.
امام صادق (ع) در روایتی از بسم الله به عنوان کلید درهای طاعت یاد کرده و می‌فرماید: درهاى گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببندید و درهاى طاعت را با بسم اللّه‏ گفتن بگشایید. همچنین امام صادق (ع) در حدیثی فرمودند: هرگاه یکى از شما وضو بگیرد و بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم نگوید، شیطان در آن شریک است و اگر غذا بخورد و آب بنوشد یا لباس بپوشد و هر کارى که باید نام خدا را بر آنجارى سازد، انجام دهد و چنین نکند، شیطان در آن شریک است.
نزدیکی «بسم الله» به اسم اعظم/ اسم اعظم از سنخ لفظ و مفهوم نیست

بر اساس روایات اسلامی «اسم اعظم» به بسم الله به قدری نزدیک است که سیاهی و سفیدی چشم به هم نزدیک هستند. اسم اعظم از سنخ لفظ و مفهوم و یا صورتی ذهنی نیست؛ که اگر کسی این کلمات را یاد گرفت بتواند مرده‌ای را زنده کند و مانند آن. اسم اعظم مقام است جزء‌ درجات اولیای الهی است که اگر روح به آن درجه ولایت رسید، ‌ این کلمات را بر زبان جاری کند آن اثر را خواهد داشت. لذا اولیای الهی با «بسم الله الرحمن الرحیم» کار می‌‌کردند.
ه‌مان طوری که خدای سبحان هر چه را که بخواهد با «کن» انجام می‌‌دهد، بنده? آن مولی هم به اذن آن مولی، هر چه را بخواهد با بسم الله انجام می‌‌دهد. نمونه‌اش را قرآن در جریان نوح بیان کرده است که «بسم الله مجری‌ها و مرسی‌ها» جریان نوح را که قرآن کریم طرح می‌‌کند می‌‌فرماید او که مسلط بر این طوفان سهمگین بود، کشتی را با نام خدا حرکت می‌‌داد و با نام خدا آرام می‌‌کرد و یا سیر و سکون این کشتی با نام خدا بود.
آنکه عبد کامل است به اذن خدا از «بسم الله» کاری می‌گیرد که مولای او از «کن» کاری را می‌گرفت. چون این عبد به جایی رسیده است چیزی نمی‌‌خواهد مگر اینکه خدا بخواهد. لذا گفتند «بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم آنقدر نزدیک است که سیاهی چشم به سفیدی چشم نزدیک است»

آیت الله جوادی آملی در این باره می‌گوید: اسم اعظم مفهوم نیست که با علم حصولی و وجود ذهنی اثر کند. اسم اعظم حرف نیست که با حرف کسی مرده را زنده کند یا با حرف کسی بر دریا مسلّط بشود، کشتی را با حرف براند. این چنین نیست. عالم نه با حرف اداره می‌‌شود، نه با مفهوم ذهنی. عالم با آن مقام انسانی اداره می‌‌شود.
اگر بسم الله همراه آن مقام بود، از جان یک موحدی «بسم الله» نشأت گرفت، یک موحد کامل گفت «بسم الله الرحمن الرحیم» این است که از اسم اعظم سهمی دارد و می‌‌تواند بر عالم به اذن آفریدگار عالم اثر بگذارد و مسلط بشود. و گر نه اسم اعظم یک کلمه‌ای باشد انسان در بین کلمات جستجو کند آن‌ها را بخواند و بدمد و مرده‌ای را زنده کند این افسانه است. یا اسم اعظم یک مفهومی باشد که هر کسی که این مفهوم را به خاطر سپرد، درخت پژمرده‌ را سرسبز کند، این قصه است.
عالم که با مفهوم و با لفظ نمی‌‌گردد. عالم با حقیقت می‌‌گردد. هر کسی به مقام ولایت رسید مانند انبیای الهی، آن مقام را پیدا می‌‌کند و از آن کلمات آن اسم‌ها را استفاده می‌کند و الا چه خاصیت دهد نقش نگینی. آن انگشتر‌ها را اگر دیگران هم داشته باشند اگر انگشت، انگشت سلیمان نباشد، نقش نگین که اثری ندارد. و اگر جان، جان اولیای الهی نباشد بسم الله آن اثر را نمی‌‌گذارد.

مبدأ اشتقاق و تحول در کلمه? «الله» / تحیر شورافکن و ممدوح
«الله» از «ألِهَ» به معنی «عبادت» مشتق است؛ یا از «ألَهَ» و «وَلَهَ» به معنای تحیر و «إل?هَ» بر وزن کتاب به معنای مکتوب است. خدا را آنچنانی که هست نمی‌‌توان شناخت این تحیّر و وله یک تحیر ممدوح است بر خلاف تحیر مذموم. تحیر برای انسانی که راه را طی نکرده است مذموم است و عذاب می‌‌آورد. اما تحیر برای کسی که به مقصد رسیده است نشاط و انس می‌‌آورد. خدای سبحان، الله إله است یعنی «مألوه» و «معبود» یا «إل?ه» است یعنی «مألوه» و مورد تحیر و کم کم علم بالغلبه شد و چون ذات همه? کمالات را داراست از این جهت می‌گویند الله، نام ذات هستی است که مستجمع همه? کمالات است نه مفهوماً‌ اشتمال همه? کمالات در این مفهوم اخذ شده باشد.
تفسیر «الرحمن الرحیم» / رحمت رحمانیه خداوند فراگیر و مطلق است
در حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: رحمان اسم خاص است اما صفت عام دارد (نامى است مخصوص خدا ولى مفهوم رحمتش همگان را در بر مى گیرد) ولى رحیم اسم عام است به صفت خاص (نامى است که بر خدا و خلق هر دو گفته مى شود اما اشاره به رحمت ویژه مؤمنان دارد).
خدای سبحان دو رحمت دارد یک «رحمت مطلقه» که آن رحمت مطلقه دیگر مقابل ندارد. یک «رحمت خاصه» است که مقابل آن «غضب» است. آن رحمت مطلقه که فراگیر است حتی جهنم را هم زیر پوشش دارد آن دیگر مقابل ندارد. غضبی که مقابل آن رحمت باشد، نیست. اینکه فرمود: «و رحمتی وسعت کلّ شی» هر که شیء است مشمول رحمت من است و اینکه در ادعیه هم گفته می‌‌شود خدای سبحان «یا من سبقت رحمته غضبه» یا تو را سوگند می‌‌دهیم «برحمتک التی وسعت کل شیء» این رحمت مطلقه است و رحمت مطلقه مقابل ندارد. چیزی که مقابل این رحمت باشد عدم است نه غضب.
پیامبر اکرم (ص) در این مورد می‌فرماید: خداوند بزرگ صد باب رحمت دارد که یکى از آن را به زمین نازل کرده است و در میان مخلوقاتش تقسیم نموده و تمام عاطفه و محبتى که در میان مردم است از پرتو‌‌ همان است، ولى 99 قسمت را براى خود نگاه داشته و در قیامت بندگانش را مشمول آن می‌سازد.
اساس کار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنائى دارد که تا عوامل قاطعى براى آن پیدا نشود تحقق نخواهد یافت، چنانکه در دعا مى خوانیم «یا من سبقت رحمته غضبه: اى خدائى که رحمتت بر غضبت پیشى گرفته است». انسان‌ها نیز باید در برنامه زندگى چنین باشند، اساس و پایه کار را بر رحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند و اینکه قرآن 114 سوره دارد، 113 سوره با رحمت آغاز مى شود و تنها سوره توبه که با اعلان جنگ و خشونت آغاز مى شود و بدون بسم الله است، این خود گویای بسیاری از نکات اخلاقی و رفتاری برای ما انسان‌ها و مسلمانان است.

«بسم الله» حوامیم سبعه ومسبحات ستّه برای رسیدن به هدف مشترک آن سور
آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» سوره حمد به اشتراک مضمون برخی از سوره‌های قرآن اشاره کرده و می‌گوید: گاهی چند سوره یک مضمون مشترک و واحدی را دارند. مثل «حوامیم سبعه» و «مسبّحات سته» و مانند آن.
این حوامیم هفتگانه که اول همه? این‌ها «حم» است و با حم شروع می‌‌شود یک معنای مشترکی را تعقیب می‌کنند، گرچه برای هر یکی از این هفت حم هدف خاص است لذا هفت سوره شد. ولی همه? این هفت سوره یک جامعی دارند که از آن جهت حوامیم سبعه با حرف مقطع حم شروع می‌‌شود. بسم اللهی که مربوط به این هفت سوره است با هدف مشترک این هفت سوره مناسب است. رسول خدا (ص) هر شب قبل از خوابیدن این شش سوره? مسبحات را قرائت می‌کردند و این جزء سنن و دستورات ما هم هست که هر شب انسان این شش سوره را قرائت کند.

متعلَّق بسم الله
گفتن بسم الله در آغاز هر کار هم به معنى استعانت جستن به نام خدا است، و هم شروع کردن به نام او و این دو یعنى استعانت و شروع که مفسران بزرگ ما گاهى آن را از هم تفکیک کرده‌اند و هر کدام یکى از آن دو را در تقدیر گرفته‌اند به یک ریشه باز مى گردد. در واقع این دو لازم و ملزوم یکدیگرند یعنى هم با نام او شروع مى کنم و هم از ذات پاکش استمداد مى طلبم.
پس بسم اللهی که در اول قرآن است انسان به نام خدا شروع می‌‌کند که به هدف این قرآنکه نورانی شدن است، برسد. چون خدای سبحان قرآن را نور نامید بسم اللهی که در اول قرآن است برای این است که انسان به این هدف واحد قرآنکه نورانی شدن است، برسد. بسم اللّهی که در هر سوره است برای رسیدن به هدف خاص آن سوره است و بسم اللهی که در مسبحات ستة است برای رسیدن به هدف مشترک آن شش سوره تسبیحی است. بسم اللّهی که در حوامیم سبعه است برای نیل به هدف مشترک آن هفت حامیم است و مانند آن.

در بعضی از تعبیرات بزرگان آمده است که همه? معارف قرآن کریم در سوره? حمد جمع شده است که آن فاتحة الکتاب است.‌ام الکتاب است و مانند آن؛ و همه? معارف سوره? فاتحه? الکتاب در بسم الله الرحمن الرحیم جمع شده است و همه? آن اسرار در «باء» بسم الله الرحمن الرحیم جمع شده است و امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: من نقطة باء بسم الله الرحمن الرحیم هستم.
قداست و برکت نام خدا
«بسم الله الرحمن الرحیم» آنچنان از قداست برخوردار است که انسان‌ها موظفند این نام را تسبیح و تکریم کرده و آن را فراموش نکنند. نه این نام را در جای باطل به کار برند و نه در کار حق از این نام غفلت کنند و نه در کنار این نام، نام دیگری یا دیگران را ببرند. لذا خدای سبحان هم این اسم را مظهر برکت قرار داد، هم مظهر تسبیح، هم اوصاف تشبیهیه را در این اسم ظاهر کرد و هم برکات تنزیهیه را، هم فرمود «تبارک اسم ربک» هم فرمود «سبّح اسم ربک».
خداوند فرمود: «فسبّح باسم ربک العظیم» و «سبح اسم ربک الاعلی» (این نام را تنزیه بکن). این طور نباشد که در کنار این نام شریکی برای او قائل باشی و بگویی به نام خدا و به نام خلق قهرمان خدا. این تنزیه نام خدا نیست. این توهین نام است که در کنار این نام، نام دیگری یا دیگران باشد. و مبادا بگویی اول به نام خدا، دوم به نام فلان شخص. خدا نامش اولی است که ثانی برنمی ‌دارد. نه در کنار او نامی است، نه او اول است و دیگری یا دیگران ثانی. این نام را تنزیه بکن.
وقتی آیه «سبح اسم ربک الاعلی» نازل شد، رسول خدا (ص) فرمود: «اجعلو‌ها فی سجودکم» آنرا در سجده قرار بدهید، که در سجده می‌‌گوییم: سبحان ربی الاعلی و بحمده. وقتی آیه «سبح اسم ربک العظیم» نازل شد پیامبر (ص) فرمود: «اجعلو‌ها فی رکوعکم» لذا در رکوع می‌‌گوییم: سبحان ربی العظیم و بحمده. اینکه خدای سبحان فرمود نام مرا گرامی بدارید «تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام» برای اینکه این نام منشأ برکت است. این نام نشانه و علامت آن هستی محض است که همه? خیرات از ناحیه اوست.
شرط حلّیت ذبیحه ذکر اسم الله است نه بخصوصه
خداوند در قرآن می‌فرماید «و لا تأکلوا ممّا لم یُذْکَر اسمُ الله علیه و إنّه لفسقٌ» که این یک حکم شرعی است. دستور اسلام این است که وقتی می‌‌خواهید ذبیحه را ذبح کنید، نام خدا را ببرید «فاذکروا اسم الله علی‌ها». این جنبه اثباتی قضیه و اگر کسی عمداً نام خدا را نبرد، آن حیوان مردار می‌‌شود؛ یعنی چیزی که حلال و طیب و طاهر بود می‌‌شود مردار و حرام و آلوده.
یک شرط حلیت ذبیحه آن است که ذابح مسلمان باشد و یک شرط دیگر این است که حین ذبح بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم». اگر یک مسلمانی در حین ذبح، عمداً بسم الله را نگفت یا گفت به نام نامی فلان فرد و غیره و ذبیحه را سر برید این گاو و گوسفند حلال و پاک با این کار حرام و آلوده می‌شود.
بسم الله نشانه دین اسلام
پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) علاوه بر توصیه‌های عام نسبت به ذکر بسمله، در مواردی خاص، مانند اوقات خوردن غذا، نوشتن نامه، رفتن به بستر برای خواب و برخاستن از بستر تأکید بیشتری بر بیان بسم الله داشتند. با این اوصاف، ذکر بسمله برای مسلمانان به صورت شعار و نشانه دین اسلام درآمده است و بلند گفتن آن از نشانه‌های ایمان شمرده می‌شود، چنانکه پیامبر اکرم (ص) هنگام تلاوت قرآن، بسمله را به صدای بلند می‌گفت و مشرکان از او روی بر می‌گرداندند که آیة 46 سوره اسراء به همین نکته اشاره دارد.خدای متعال برای اینکه به انسان‌ها بیاموزد که کار را به نام خدا آغاز کنند هم سوره‌های قرآن و هم ابتدای قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرده است و رسول خدا (ص) نیز در حدیثی فرمود «هر کاری که به نام خدا شروع نشود اب‌تر است».


[ چهارشنبه 91/3/3 ] [ 9:42 صبح ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]
امام هادى علیه‏ السلام :

مَن یَزرَع خَیرا یَحصُد غِبطَةً و مَن یَزرَع شَرّا یَحصُد نَدامَةً ؛

 هر که بذر خوبى بکارد ، شادمانى بدرود و هر که تخم بدى بیفشاند ، پشیمانى می‏درود .

بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 373 .

[ سه شنبه 91/3/2 ] [ 4:59 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

شعبده بازی از هند نزد متوکل آمد، تردستی های عجیبی از خود نشان داد که متوکل حیران گردید، متوکل که از هر فرصتی می خواست بر ضد امام هادی (علیه السلام) استفاده کند،  به شعبده باز گفت : اگر طوری کنی در مجلسی عمومی ، حضرت هادی (علیه السلام) را شرمنده کنی ، هزار اشرفی به تو جایزه می دهم . شعبده باز گفت : سفره غذا را پهن کن و قدری نان تازه نازک در سفره بگذار، و مراکنار آن حضرت بنشان ، به تو قول می دهم که حضرت هادی (علیه السلام) را نزد حاضران ، سرافکنده و شرمنده سازم .

متوکل مغرور، سفره ای با غذاهای رنگارنگ گسترد، و عده ای از رجال را دعوت کرد، از جمله امام هادی (علیه السلام) را ناگزیر کنار آن سفره آورد. مهمانان مشغول خوردن غذا شدند، مقداری نان دراز کرد تا بردارد، هماندم شعبده باز کاری کرد که نان به جانب دیگر پرید، امام هادی (علیه السلام)  دست به طرف نان دیگر دراز کرد، باز آن نان به سوی دیگر پرید، و حاضران خندیدند، این حادثه چند بار تکرار شد و موجب خنده حاضران گردید.

  در آنجا متکائی بود که صورت شیر در پارچه آن کشیده بودند، امام هادی (علیه السلام) بر همان صورت دست نهاد و فرمود: قم فخذ هذا: بر خیز و این شعبده باز را بگیر همان صورت به شکل شیری در آمد و به شعبده باز حمله کرد و او را بلعید، سپس به جای اولش ، به همان صورت و نقش شیر در پارچه متکاباز گشت .

متوکل در آن مجلس ، آنچنان ترسید و وحشت زده شد که بی هوش شده و از رو بر زمین افتاد، و حاضران در مجلس از ترس گریختند. بعد متوکل به دست و پای امام هادی (علیه السلام) افتاد و عاجزانه درخواست کرد که کاری کنید آن شعبده باز برگردد، امام هادی (علیه السلام) به او فرمود: این کار نشدنی است، آیا تو دشمنان خدا را می خواهی بر اولیاء خدا مسلط کنی؟

و دیگر آن شعبده باز دیده نشد

 


[ سه شنبه 91/3/2 ] [ 4:56 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

<

شهدا شرمنده ایم شهرستان بجنورد

کانون منجی

هئیت حسین جان

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 54
بازدید دیروز: 117
کل بازدیدها: 3147795
Flag Counter