http://mehrangoli64.ParsiBlog.com | ||
روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم را، دوستانم را، زندگی ام را! [ جمعه 90/10/16 ] [ 12:13 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
افراد موفق هر چه بیشتر شکست می خورند، دانه های بیشتریمی کارند. [ جمعه 90/10/16 ] [ 12:11 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک خدا یا پادشاه بزرگ داشتند که اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.دیوانگی و جنون هم خدایی داشت بنام مانیا. مانیا چون خودش خدای دیوانگی بود طبیعتا عقل درست و حسابی هم نداشت و بیش از حد شراب خورده بود. دیوانه باشی، مست هم شده باشی. چه شود!خدایان از هر دری سخنی می گفتند تا اینکه نوبت به آفریدیته رسید که خدای عشق بود. حرف های خدای عشق به مذاق خدای جنون خوش نیامد و این دیوانه عالم ناگهان تیری را در کمانش گذاشت و از آنسوی مجلس به سمت خدای عشق پرتاب کرد. تیر خدای جنون به چشم خدای عشق خورد و عشق را کور کرد.هیاهویی در مجلس در گرفت و خدایان خواستار مجازات خدای جنون شدند. زئوس خدای خدایان مدتی اندیشه کرد و بعد به عنوان مجازات این عمل، دستور داد که چون خدای دیوانگی چشم خدای عشق را کور کرده است، پس خودش هم باید تا ابد عصا کش خدای عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا می خواهد برود جنون دستش را می گیرد و راهنمایی اش می کند.به همین دلیل است که می گویند عشق کور است و عاشق دیوانه و مجنون می شود. پس تیر و قلب و نقش این دل تیر خورده ای که می بینید ریشه در اسطوره های یونان باستان دارد.بعدها رومیان باستان آیین و اسطوره های یونانیان را پذیرفتند و تنها نام خدایانشان را عوض کردند. در افسانه های روم باستان زئوس را ژوپیتر، خدای جنون را ارا و خدای عشق را ونوس می نامیدند.در نتیجه به باور آنها ارای دیوانه چشم ونوس زیبا را کور کرد.عشق واقعا جنون است اما اگر دو طرفه و واقعی باشد لذتی دارد که مپرس. ولی عشق یکطرفه انسان را پریشان و خوار و حقیر می کند. [ جمعه 90/10/16 ] [ 11:50 صبح ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
وقتی کسی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود [ چهارشنبه 90/10/7 ] [ 8:57 صبح ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
جنادة بن أبى امیّه که یکى از دوستان حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام است حکایت کند: [ جمعه 90/8/20 ] [ 8:18 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
یه دوست معمولی وقتی می آید خونت، مثل مهمون رفتار میکنه [ جمعه 90/8/20 ] [ 8:17 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
خدای عزیزم، کسی که الان مشغول خوندن این متنه، زیباست (چون دلی زیبا داره)، درجه یکه (چون تو دوستش داری بهش نظر کرده ای)، قدرتمند و قوی و استواره (چون تو پشت و پناهش هستی) و من خیلی دوستش دارم. خدایا، دوستت دارم [ سه شنبه 90/8/17 ] [ 7:24 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house, because it means that I am alive خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم، این یعنی من هنوز زنده ام I am thankful for being sick once in a while, because it reminds me that I am healthy most of the time خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار میشوم، این یعنی بیاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم I am thankful for the husband who snoser all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me خدا را شکر که تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم این یعنی او زنده و سالم در کنار من خوابیده است I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes, because that means she is at home not on the street خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند I am thankful for the taxes that I pay, because it means that I am employed خدا را شکر که مالیات می پردازم، این یعنی شغل و درآمدی دارم و بیکار نیستم I am thankful for the clothes that a fit a little too snag, because it means I have enough to eat خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند، این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day, because it means I have been capable of working hard خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم، این یعنی توان سخت کار کردن را دارم I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning, because it means I have a home خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم، این یعنی من خانه ای دارم I am thankful for the parking spot I find at the farend of the parking lot, because it means I am capable of walking and that I have been blessed with transportation خدا را شکر که در جائی دور جای پارک پیدا کردم این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن I am thankful for the noise I have to bear from neighbors, because it means that I can hear خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم، این یعنی من توانائی شنیدن دارم I am thankful for the pile of laundry and ironing, because it means I have clothes to wear خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم، این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم I am thankful for the becoming broke on shopping for new year, because it means I have beloved ones to buy gifts for them خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم Thanks God... Thanks God... Thanks God خدا را شکر... خدا را شکر... خدا را شکر [ سه شنبه 90/8/17 ] [ 7:24 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
پرسیدم ... [ سه شنبه 90/8/17 ] [ 7:7 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
مردی از دست روزگار سخت می نالید. پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست. [ چهارشنبه 90/8/11 ] [ 7:34 صبح ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |