فتاده مرغ دلم ز آشیان در این وادى
که هر کجا رود افتد به دام صیّادى
دلا دل از هم بر گیر و خلوتى بپذیر
مدار از همه عالم امید امدادى
مگر ز قبله حاجات و کعبه مقصود
ملاذ حاضر و بادى علىّ الهادى
شَها تو شاهد میقات لى مع اللّهى
تو شمع جمع شبستان ملک ایجادى
صحیفه ملکوتى و نسخه لاهوت
ولىّ عرصه ناسوت بهر ارشادى
مقام باطن ذات تو قاب قوسین است
به ظاهر از چه در این خاکدان اجسادى
کشیدى از ((متوکّل )) شدائدى که به دهر
ندیده دیده گردون ز هیچ شدّادى
گهى بِه برکه درّندگان ، گهى به زندان
گهى به بزم مى و ساز یاغى عادى
ز سوز زهر و بلاهاى دهر، جان تو سوخت
که بر طریقه آباء و اجدادى
شاعر محترم : مرحوم آیة اللّه کمپانى ((ره ))