ابزار وبلاگ

طنز و جوک - شهرستان بجنورد

http://mehrangoli64.ParsiBlog.com
 
لینک های مفید
Online User

گفت مردی به همسرش روزی
من بمیرم چگونه خواهی زیست؟
گفت: از چند و چون آن بگذر
تو بمیری برای من کافیست! 
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
مهمان: آقا تشریف دارند؟
مستخدم: نخیر، رفته‌اند مسافرت.
مهمان: برای تفریح؟
مستخدم: نخیر، با خانم رفته‌اند!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  . 
مرد: وقتى من مُردم، هیچ مرد دیگه ای مثل من پیدا نخواهى کرد.
زن: حالا چرا فکر مى کنى که بعد از تو بازم دنبال کسى «مثل تو» خواهم گشت!؟
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
یارو با زنش میرند پیش دندانپزشک و شروع میکنه به رجز خوانی که: 
آقای دکتر بیخود وقتت رو با داروی بیحسی و مسکن تلف نکن، یکضرب دندان را بکش و کار را تمام کن.
دکتر میگه: ایول الله به شجاعت شما، کاش همه مریضا اینطوری بودن! خوب حالا کدام دندانه که درد میکنه؟
طرف به زنش میگه: عزیزم دندان خرابت را به آقای دکتر نشان بده!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
بچه: بابا من کی آنقدر بزرگ میشم که هر کاری دلم خواست بکنم؟
بابا: پسرم، تا حالا کسی اینقدر بزرگ نشده!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
یارو داشته دعا میکرده میگه: خدا را شکر از صبح تا حالا نه عصبانی شدم، نه حرص داشتم، نه حرف بد زدم، نه مال مردم خوردم، ... ولی خدایا از یکی دو دقیقه آینده که از تخت میآیم بیرون تو کمکم کن!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
مامانه ساعت 7 صبح میآد بالای سرپسرش میگه: رضاجون بلند شو باید بری مدرسه دیرمیشه.
رضا از زیر پتو میگه: نه من نمی خوام برم مدرسه اونجا هیچکس منو دوست نداره، بچه ها باهام بدن، معلما ازم متنفرن، حتی فراش مدرسه هم سایه ام با تیر میزنه.
مامانه میگه: آخه رضا جون نمیشه که نری مدرسه آخه ناسلامتی تو مدیر مدرسه ای!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
یکی از ملانصرالدین می پرسه چه جوری جنگ شروع می شه؟ 
ملا بدون معطلی یکی می زنه توی گوش طرف و میگه اینجوری


[ سه شنبه 90/11/11 ] [ 8:34 صبح ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

<

شهدا شرمنده ایم شهرستان بجنورد

کانون منجی

هئیت حسین جان

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 55
بازدید دیروز: 155
کل بازدیدها: 3147526
Flag Counter