1- پایتخت ایران در واقع یک خرابه است.
افق تهران واقعا معمولی است.
2- همه در کلبه های محقر زندگی می کنند.
خانه طباطبایی در کاشان حتی برای اینکه چند روز درش وفت بگذرانی، به درد نمی خورد.
3- دهکده هایش با بقیه جاها فرق چندانی ندارد.
اگر روستای پلنگان در نزدیکی مرز عراق تا حدی نظرتان را جلب می کند، فقط به خاطر نورپردازی اش است و هیچ ربطی به ساختار تقریبا عمودی جالب خانه هایش ندارد.
4- معماری اش هم که ساده و بدون هیچ نور و درخششی است.
آخر چرا کسی دلش بخواهد مسجد نصیرالملک شیراز را ببیند؟
5- خب که چی؟
شیراز بهترین داشته ات همین بود؟
8- غذاهایشان که بدمزه است و به ذائقه آدم نمی خورد.
اصلا به این چیزا دست نمی زنم.
9- هیچ تاریخ باستانی در اینجا وجود ندارد.
مثلا خیلی مهمه؟ هر کشوری حداقل یک دانه از این مکان های باستانی متعلق به قرن شش هخامنشی دارد.
10- یک مسافر علاقه مند به فرهنگ و تاریخ حسابی حوصله اش سر می رود.
مجسمه های 2500 ساله؟ پففففف…موزه محله ما بهتر از اینه که!
11- ایرانی ها یک مشت آدم های بی ذوق اند.
هیچ موزه هنرهای معاصری که در تهران نیست. و طبیعتا هیچ خبری از اندی وارهول، پولاک، ادوارد مانش، هاکنی یا روخنو نیست. هیچی. یک وقت نروی ها!
12- مساجدش هم نه بدیع است و نه پیچیده.
مسجد سید در اصفهان در واقع توسط یک بچه طراحی و نقاشی شده است.
13- جایی که من ازش می آیم، سقف هایش سفید است. می شنوید؟ سفید…
واقعا بیش از اندازه به کاخ چهل ستون در اصفهان بها داده اند.
14- مناظر طبیعی اش که خیلی معمولی و کسل کننده است.
چرا آدم باید دلش بخواهد کوهستان های کردستان را ببیند آخر؟
15- حیاط وحش ندارد که! همه اش سوسک و پشه.
یوز ایرانی که ندارد. اسم ایرانی یوز ایرانی هم همین طوری الکی است.
16- در واقع یک کویر خشک و خالی و غبارآلود است.
تا چشم کار می کند، صحرا و کویر. یک مسافرت جاده ای طولانی و خسته کننده.
17- مردم در ایران سوار شتر می شوند.
ماشین؟ خبری ازش نیست. فقط شتر.
18- هیج پیست اسکی و هیچ برفی ندارد. همان طور که قبلا گفتیم فقط کویر برهوت.
پیست اسکی دیزین که به درد نمی خورد. آنجا فقط بوته خار و سگ گله پیدا می کنید.