زن که وارد مغازه شد، چهره ی محمود در هم رفت سرش را انداخت زیر لبش داشت زیر دندانهایش پاره میشد هرچه زن میپرسید: پسته کیلویی چند؟ جواب نمیداد.آخرش هم گفت: ما جنس نمیفروشیم!!! زن با عصبانیت بهش گفت: مگه دست خودته پس چرا در مغازه ات را نمیبندی؟ محمود همانطور که که سرش زیر بود گفت: هروقت حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم...