http://mehrangoli64.ParsiBlog.com | ||
هیجده ساله ... پدر پسر را خطاب کرد ! ای عزیز تر از جان قبل از رفتنت ، کمی مقابل پدر راه برو ... به راستی چرا ؟ شاید ! شاید ! حسین میخواهد زیبا ترین خاطره خویش را زنده کند ...و یا زیباترین دارائیش را فدا کند میگویند علی اکبر علیه السلام شبیه ترین افراد به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله بود و میگویند بی بی فاطمه سلام الله علیها همانند رسول خدا راه میرفت !!! آری حسین علیه السلام میخواهد در آخرین ساعات زندگی اش یاد هجده ساله مدینه را زنده کند !!! و چه زیباست لحظه دیدار دوباره ات ، مادر ... هجده ساله حسین علیه السلام با لب هائی به وسعت کویر پدر را صدا میزند ... پدر دستش را زیر پاره های جسم پسر میبرد ... باران میبارد ! بارانی از جنس اشک ... «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» (ذبح بزرگى را جایگزین او کردیم- صافات: 107) چاقو را بر گلوی پسر میکشد ! اما به امر خدا ، چاقو نمیبرد ... آری ، انگار ، این مقام شایسته ی ابراهیم علیه السلام نیست ... این فقط حسین است که لیاقت چنین قربانی ای را برای خدای خویش دارد
مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جای آورد *** و به راستی اگر هجده ساله ای در مدینه فدای امام خویش نمیشد ، آیا هجده ساله کربلا شهید میشد ؟؟؟ [ چهارشنبه 91/9/8 ] [ 1:1 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |