یک روز اربابِ لقمان گوسفندی به او داد و گفت:این گوسفند رابکش و بهترین اعضایش را برای من بیاور.
لقمان گوسفند را کشت و دل و زبانش را برای اربابش برد و گفت: این دو عضو، بهترین اعضاست.
چند روز بعد ارباب لقمان باز هم گوسفندی به او داد و گفت: این گوسفند را هم بکش و این بار بدترین عضوهایش را برایم بیاور!
لقمان گوسفند را کشت و باز هم دل و زبانش را برای اربابش برد و گفت: این دو بدترین عضوهاست!
ارباب لقمان حیران شد و از او پرسید: مگر تو دیوانه ای؟ آخر چگونه می شود که دل و زبان هم بهترین عضوها باشند و هم بدترین عضوها؟
لقمان پاسخ داد:من اشتباه نکرده ام، اگر صاحب دل و زبان، خوب و درستکار باشد ،
دلش هم پاک باشد و از زبانش برای گفتن حرف های پسندیده استفاده کند، دل و زبان بهترین عضوهاست.
اما اگر او آدم پستی باشد و دلی چرکین و زبان بد گویی داشته باشد، دل و زبان بدترین عضوهاست!