http://mehrangoli64.ParsiBlog.com | ||
ما روزی آزاد میشویم
یک روز قبل از روز مبادای قیصر و ذره ذره لبخندهای لاغرمان را میباریم مثل بارانی که لای کتاب چهارم ابتداییمان میبارید و از لب این همه درد میپریم آری... ما روزی آزاد میشویم سیل میشویم قاه قاه از کنار کاجهای طوفان زدهی کلاس سوم ابتدایی که حالا همدیگر را در آغوش گرفتهاند میگذریم راه میافتیم برویم خانهی کوکب خانم مادر عباس و ریش سفیدمان دهقان فداکار را که جای زخمهای دست سنگین لوکوموتیو ران هنوز روی تنش لبخند میزند را هم با خود میبریم برای امر خیر؛ حسنک و کبری آن روز از چوپان دروغگو میخواهیم گلهاش را به گرگ بسپارد و نی بزند شاد آری... ما روزی آزاد میشویم یک روز قبل از روز مبادایی که قیصر گفت: که در هیچ تقویمی نوشته نشده است دوشنبه-22 خرداد 1391 ______________________________________________________________ ما روزی آزاد میشویم آن روز شوهر کوکب خانم پدر عباس مجبور نیست سیم بانی کند و در ازای دستمزد عقب افتادهاش درخت اخموی کاج سوم ابتدایی را هم قطع کند پدر کبری مجبور نیست برای خرید جهیزیه چند شیفت اضافه تر لوکوموتیو براند و از فرط خستگی بجای تشکر دهقان فداکار را بزند آری... ما روزی آزاد میشویم یک روز قبل از روز مبادایی که قیصر گفت: در هیچ تقویمی نوشته نشده است. آنروز حسنک مجبور نیست گاوش را بفروشد تا برای حفظ آبروی کبری سامسونگ گلکسی اس-2 بخرد آری... آنروز همه ما آزاد میشویم
من تو کبری حسنک کوکب خانم و دختر جوراب فروش میدان انقلاب... [ جمعه 91/4/16 ] [ 8:56 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |