سلام
منم اينا رويادم ..دفتراي کاهي ..مداداي پاکن دار ..نيمکتاي چوبي که جريغ جريغ صدا ميدادن اعصاب آدمو خورد ميکردن .. ميرفتيم زير ميز برا امتحان يعني نظام آموزشي از اين بهتر نبود تا آخر امتحان گردنمون درد ميگرفت کوچه هاي گلي که مجبور بوديم چکمه هاي لاستيکي بپوشيم ميرسيديم خونه پاهامون يخ ميزد ..خندقايي که پل نداشت گاهي توش سر ميخورديم پر از گل ميشديم گاهي ام پر از آب ميشد نمي دونستيم چطوري ازش رد بشيم ....به نظر شما اينا قشنگه يادش بخير داره !! به نظر منکه چقدر خوب اين روزاي عذاب آور تموم شدن ...عمر آدم الکي هدر ميره تو اين شهر ..اينهمه درس بخون با اينهمه بدبختي تو اين شهرررر بگم ......به درد نخور آخرشم بيکار
شما يادتون نمياد شبا ميرفتيم رو پشت بوما الله اکبر ميگفتيم...
ممنونم قشنگ بود متولد چه سالي هستين؟
لحظه ديدار نزديک است
من در انديشه آنم،
با کدامين سخن آغاز کنم من سخنم
شيشه عشق بلورين در سينه
سخت مي کوبد بربدنم
سلام برادر گلم اقاي گلي
اگه يادمون هم نمييومد شما لطف کرديد همش رو يادمون انداختيد
اگه از خاطرات شيطونيا رو حظف کنيم من يادم مياد اون روزا وقتي نام امام زمان برده ميشد همه از جا بلند ميشدند و اين منزلت براي ما ادامه داشت تا اين که خودمون به منزلت نسبي رسيديم يعني وقتي احساس کرديم کسي شديم ( خودم رو عرض ميکنم) ديگه يادمون رفت حتي اقايي هست که از گناه کردن ما و بي وفاييمون داره گريه ميکنه
اللهم عجل لوليک فرج