ابزار وبلاگ

موفقیت شهرستان بجنورد - شهرستان بجنورد
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://mehrangoli64.ParsiBlog.com
 
لینک های مفید
Online User

مصاحبه ای بود در شبکه سی ان بی سی با آقای وارنر بافیت،
 دومین مرد ثروتمند دنیا که مبلغ
31 بیلیون دلار به موسسه خیریه بخشیده بود.

در اینجا برخی از جلوه های جالب زندگی وی بیان شده:
1- او اولین سهامش را در 11 سالگی خرید و هم اکنون از اینکه دیر شروع کرده ابراز پشیمانی می نماید!
2- او از درآمد مربوط به شغل توزیع روزنامه ها، یک مزرعه کوچک در سن 14 سالگی خرید.
3- او هنوز در همان خانه کوچک 3 اتاق خوابه واقع در مرکز شهر اوماها زندگی می کند که 50 سال قبل پس از ازدواج آنرا خرید.
 او می گوید هر آنچه که نیازمند آن می باشد، درآن خانه وجود دارد. خانه اش فاقد هرگونه دیوار یا حصاری می باشد.
4- او همواره خودش اتومبیل شخصی خود را می راند و هیچ راننده یا محافظ شخصی ندارد.
5- او هرگز بوسیله جت شخصی سفر نمی کند هرچند که مالک بزرگترین شرکت جت شخصی دنیا می باشد.
6- شرکت وی به نام برکشایر هات وی، مشتمل بر 63 شرکت می باشد.. او هرساله تنها یک نامه به مدیران اجرائی این شرکتها می نویسد و اهداف آن سال را به ایشان ابلاغ می نماید. او هرگز جلسات یا مکالمات تلفنی را بر مبنای یک شیوه قاعده مند برگزار نمی نماید. او به مدیران اجرائی خود 2 اصل آموخته است:
اصل اول: هرگز ذره ای از پول سهامداران خود را هدر ندهید.
اصل دوم: اصل اول را فراموش نکنید.

7- او به کارهای اجتماعی شلوغ تمایلی ندارد. سرگرمی او پس از بازگشتن به منزل،
 درست کردن مقداری ذرت بوداده (پاپکورن) و تماشای تلویزیون می باشد.
8- تنها 5 سال پیش بود که بیل گیتس، ثروتمندترین مرد دنیا، او را برای اولین بار ملاقات نمود. بیل گیتس فکر نمی کرد وجه مشترکی با وارنر بافیت داشته باشد. به همین دلیل او ملاقاتش را تنها برای نیم ساعت برنامه ریزی نموده بود. اما هنگامی که بیل گیتس او را ملاقات نمود، ملاقات آنها به مدت 10 ساعت به طول انجامید و بیل گیتس یکی از شیفتگان وارنر بافیت شده بود.
9- وارنر بافیت نه با خودش تلفن همراه حمل می کند و نه کامپیوتری بر روی میزکارش دارد. توصیه اش به جوانان اینست که: از کارتهای اعتباری دوری نموده و به خود متکی بوده و بخاطر داشته باشند که:

الف) پول انسان را نمی سازد، بلکه انسان است که پول را ساخته.
ب) تا حد امکان ساده زندگی کنید.
ج) آنچه که دیگران می گویند انجام ندهید. تنها به آنها گوش فرا دهید و فقط آن چیزی را انجام دهید که احساس خوبی را به شما عرضه می کند.
د) بدنبال مارکهای معروف نباشد. آن چیزهائی را بپوشید که به شما احساس راحتی دست میدهد.
ه) پول خود را بخاطر چیزهای غیر ضروری هدر ندهید. تنها بخاطر چیزهائی خرج کنید که واقعا به آنها نیاز دارید.
و) نکته آخر اینکه، این زندگی شماست. چرا به دیگران این فرصت را می دهید که برای زندگیتان تعیین تکلیف نمایند؟


[ پنج شنبه 91/2/28 ] [ 8:14 صبح ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

 

http://mihanstar.com/wp-content/uploads/2011/10/billgates-300x232.jpg

 

از بیل گیتس پرسیدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟
گفت: بله فقط یک نفر.
پرسیدند: چه کسی؟بیل گیتس ادامه داد: سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه‌های خود و در حقیقت به طراحی مایکروسافت می اندیشیدم، روزی در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم. خواستم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه مرا دید گفت این روزنامه مال خودت؛ بخشیدمش؛ بردار برای خودت.

گفتم: آخه من پول خرد ندارم!
گفت: برای خودت! بخشیدمش!

سه ماه بعد بر حسب تصادف باز توی همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم. دوباره چشمم به یک مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همان بچه بهم گفت این مجله رو بردار برای خودت.

گفتم: پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه، بهش می‌بخشی؟!

پسره گفت: آره من دلم میخواد ببخشم؛ از سود خودم می‌بخشم.

به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم خدایا این بر مبنای چه احساسی این را می‌گوید؟!

بعد از 19 سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم. گروهی را تشکیل دادم و گفتم بروند و ببینند در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخته …
یک ماه و نیم تحقیق کردند تا متوجه شدند یک فرد سیاه پوست بوده که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردند اداره؛

از او پرسیدم: منو میشناسی؟
گفت: بله! جنابعالی آقای بیل گیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.

گفتم: سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه می‌فروختی دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا این کار را کردی؟
گفت: طبیعی است، چون این حس و حال خودم بود.
گفتم: حالا می‌دونی چه کارت دارم؟ می‌خواهم اون محبتی که به من کردی را جبران کنم.
جوان پرسید: چطوری؟
گفتم: هر چیزی که بخواهی بهت می‌دهم.
(خود بیل‌گیتس می‌گوید این جوان وقتی صحبت می‌کرد مرتب می‌خندید)
جوان سیاه پوست گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم: هرچی که بخواهی!
اون جوان دوباره پرسید: واقعاً هر چی بخوام؟
بیل گیتس گفت: آره هر چی بخواهی بهت میدم، من به 50 کشور آفریقایی وام داده‌ام، به اندازه تمام آن‌ها به تو می‌بخشم.
جوان گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی!
گفتم: یعنی چی؟ نمی‌توانم یا نمی‌خواهم؟
گفت: می‌خواهی اما نمی‌تونی جبران کنی
پرسیدم: چرا نمی‌توانم جبران کنم؟

جوان سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت می‌خواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمی‌کنه. اصلا جبران نمی‌کنه. با این کار نمی‌تونی آروم بشی!


[ یکشنبه 90/10/25 ] [ 9:54 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

براساس نظرسنجی که موسسه ملی تحقیقات دانشگاه شیکاگو انجام داده است، این شغل‌ها در ردیف شادترین شغل‌های دنیا قرار گرفته اند:

آتش نشان: 80‌درصد از آتش نشان‌ها از کار خود به‌شدت راضی هستند، چراکه شغل آنها همواره کمک کردن به دیگران و در بسیاری از مواقع نجات جان دیگران از مرگ حتمی است.

با آنکه همه آتش‌نشانان در طول هفته با خطرات زیادی روبه‌رو هستند اما همین حس کمک به همنوع آنها را راضی‌ترین شاغلان دنیا می‌کند.

فیزیوتراپ: کار این قشر از جامعه هم مستقیما با مردم و کمک به افرادی در ارتباط است که توان کمتری نسبت به دیگران دارند. آنها هم پس از حل مشکل دیگران از کار خود احساس رضایت می‌کنند و در نتیجه از نظر خود شغل خوب و شادی دارند.

نویسنده: هر چند بسیاری از نویسندگان، نه تنها در ایران بلکه در سراسر دنیا، همواره از کم بودن دستمزدها و حقوق خود ابزار ناراحتی می‌کنند اما حس خوب روی کاغذ آوردن ذهنیت‌ها و تفکرات شخصی برای این افراد، شغل نویسندگی را جذاب، دوست داشتنی و حتی شاد می‌کند.

معلم: اگر چشم خود را به روی حقوق ناچیز معلمان ببندید و به دیگر ویژگی‌های معلمی به ویژه ارتباط با بچه‌ها و آموزش درس‌ها و نکات تازه به دیگران فکر کنید، حتما معلمی را شغلی شاد و دوست‌داشتنی می‌یابید.

هنرمند: معمولا وقتی صحبت از روحیه لطیف می‌شود، اولین کسانی که به ذهن می‌آیند، هنرمندان هستند. البته شادی و نشاط هم جزو لاینفک هنر است و در این بین به‌نظر می‌رسد مجسمه‌سازان و نقاشان از همه اقشار هنری شادتر هستند.

روانشناس: این قشر از جامعه وظیفه سنگین و مهمی بر دوش دارند که البته در بسیاری مواقع هم شنیدن مشکلات دیگران به نظر سخت و غم‌انگیز می‌رسد اما روانشناسان چندان این ایده را قبول ندارند، چراکه معتقدند گذاشتن راه‌حل پیش پای کسانی که تا مرز سیر شدن از زندگی هم پیش می‌روند، بسیار لذت بخش و شادی آفرین است.


[ یکشنبه 90/8/8 ] [ 12:41 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]


برای گرفتن یک امضای ساده، چند هفته است که به یک سازمان مراجعه می‌کنید؛ مدام از این طبقه به آن طبقه می‌روید اما به نتیجه‌ای نمی‌رسید. کاری که انتظار داشتید یک روزه و توسط یک نفر انجام می‌شود، 01 روز وقت‌تان را می‌گیرد و برایش باید سراغ چند کارمند و مدیر بروید. شاید وقتی با چنین موقعیتی روبه‌رو شوید زیر لب بگویید اینجا ایران است و گمان کنید که تنها ادارات ما به چنین چرخه آزار دهنده‌ای گرفتارند ولی یک پژوهشگر بین‌المللی معتقد است، این چرخه بیهوده حاصل برخی تصمیم‌گیری‌های نادرست سازمانی و مدیریتی و همین‌طور تنبلی ناخودآگاهی است که در ذهن همه کارمندان جهان حک شده است.

  پروفسور سی. نورثکات پارکینسون انگلیسی معتقد است، همه جای جهان آسمان همین رنگ است و سال‌ها پیش این موضوع را به‌عنوان یک قانون که مدتی بعد جهانی هم شد، مطرح کرد. قانون پارکینسون، یکی از مهم‌ترین و شناخته‌شده‌ترین قانون‌ها در حوزه مدیریت پول و سرمایه است و توضیح می‌دهد که بوروکراسی اداری از کجا سرچشمه می‌گیرد و این‌که چرا بسیاری از مردم به سادگی ورشکسته و فقیر می‌شوند. اگر دوست دارید دلیل این اتفاقات را بشناسید و در کسب و کار خودتان با آن مقابله کنید بهتر است بیشتر در مورد قانون پارکینسون بدانید و اگر هم نمی‌توانید جیب‌تان را مدیریت کنید و خرج و دخل‌تان جور در نمی‌آید بهتر است ادامه مطلب را بخوانید... ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/6/21 ] [ 8:51 صبح ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

کسانی می توانند توانمند و پیروز شوند که ببینند آنچه را که دیگران به آن توجه ندارند. ایشان برای تجارت و کسب و کار الکترونیک (E-Business) ارزش خاصی قایلند و آینده ثروت را در آن می بینند و توصیه می کنند جوانان به جای پرداختن به چت و شبکه های اجتماعی سعی بر استفاده از این امکانات برای کسب درآمد و سودآوری داشته باشند. از نظر دکتر روستا، پدر بازاریابی نوین ایران، رسیدن به ثروت در مدت زمانی کوتاه حتی در ایران زیاد سخت نیست. فقط رمز و رازی دارد؛ با هم این رمز و راز را می خوانیم:

ایده های پولساز فروش

یکی از عوامل مهم موفقیت که می تواند به ویژه برای افراد جوانی که هنوز نمی توانند با افراد قدرتمندی که از قبل در بازار وجود دارند رقابت کنند، مفید است تکنیک شناخت تقاضای پنهان در جامعه است. شناخت تقاضای پنهان در جامعه، شناسایی آن چیزی است که مردم می طلبند. ولی هنوز پاسخ داده نشده است. این فقط مربوط به کالا و خدمات جدید نیست. به عنوان مثال خیلی از کالاها، خدمات و پدیده ها هست که اگرچه قدیم هم بوده است اما آن گونه که مردم می خواهند نبوده است؛ مثلاً هزاران رستوران و ساندویچ فروشی داشته ایم، اما عده ای چند سال پیش آمدند و متوجه یک تقاضای پنهان در جامعه شدند، تقاضای پنهان در رابطه با وجود رستوران های تمیز، مرتب و با غذاهای متنوع و خدمات مناسب و شرایط ظاهری دلخواه که ایران وجود داشت را پاسخ گفتند و در اندک زمانی موفق شدند. عده ای دیگر در پنج سال گذشته متوجه تقاضای پنهان وجود استراحتگاه های بین راهی تمیز و زیبا برای مسافران شدند. آنها فهمیدند در امر مسافرت و گردشگری به هر حال مردم در بین راه نیازمند استراحت، غذا، تنقلات و چیزهای دیگر به صورت بهداشتی و ظاهر مناسب هستند. آنها در کوتاه زمانی موفق شدند و در مکان های مختلفی استراحتگاه تأسیس کردند که به طور مثال یکی از این واحدها در نزدیکی های قم الگوی جاهای دیگر شد.

ایده هایی برای آینده

در سه دهه پیش من تقاضای پنهان شرکت های خدمات نظافتی در ایران مشاهده کردم که بلافاصله آن را به همگان پیشنهاد نمودم. من گفتم دلیلی ندارد که شرکت ها برای دو ساعت کار نظافتی، بخواهند نیرو استخدام نمایند. افرادی که این تقاضای پنهان جامعه را به خوبی پاسخ گفتند خیلی زود موفق گشتند. الان نیز با توجه به الگوی زندگی و ساختار آن در ایران آینده، به نظر می رسد که خانواده آینده، زندگی زن و مرد شاغل خواهد بود و در نتیجه تقاضای پنهان برای بسیاری کالا و خدمات خانوادگی وجود خواهد داشت. از جمله غذاهای فوری، انواع خدماتی که یک خانواده نیاز دارد، کلیه خدماتی که زن و مرد شاغل فرصت انجام آن را برای خانواده ندارند. هر کس در حوزه کار و تخصص خود باید این فرصت ها را بیابد از آموزش گرفته تا ورزش، کار یا هر نوع خدمات درمانی، بهداشتی و آرایشی در خانه و... برای یافتن تقاضای پنهان من یک راهکار ساده پیشنهاد می کنم: هرگاه خواستید تقاضای پنهان جامعه را بیابید در حوزه خود یا دیگر حوزه ها با مردم گفت وگو کنید در تحقیق از مردم روی سه واژه حساس شوید، آنگاه تقاضای پنهان جامعه را خواهید یافت. این سه واژه عبارتند از: حیف... ای کاش... اگر... هرجا این سه واژه با آه و افسوس همراه بود یعنی یک فرصت و یک پدیده ای که شما می توانید بر آن توجه کنید و موفق شوید.

شناخت تقاضای پنهان معجزه می کند

در دنیا افراد زیادی با شناخت و پاسخ صحیح به تقاضاهای پنهان جامعه ثروتمند شدند. از اتومبیلهای مدل تی فورد گرفته تا شرکت گوگل همه با همین تکنیک موفق شدند. به طور مثال اگر به تاریخچه شرکت اپل نگاهی بیاندازیم می بینیم دو مهندس جوان وقتی پی به تقاضای پنهان رایانه های شخصی در جامعه بردند و به آن پاسخ گفتند، بسیار سریع موفق گردیدند و رقیب اصلی شرکت های بزرگ قبل از خود شدند. در ایران دهها و صدها ایده مربوط به تقاضاهای پنهان وجود دارد که اگر کسی یکی از آنها را اجرایی سازد به موفقیت دست خواهد یافت. خود من دهها ایده بزرگ و کوچک دارم که می توانم دراختیار شما عزیزان قرار دهم. این ایده ها فرصت هایی است که می تواند خیلی زود افراد را در ایران خودمان ثروتمند سازد، البته فقط نیاز به یک چیز دارد و آن دید، دید و دید است. دید یعنی هنر و مهارت دیدن نادیدنی های بازار، دید یعنی تقویت تیزبینی، ریزبینی، کنجکاوی و حساسیت در هر حرفه و در هر نوع فعالیت و کسب و کار. اگر ما بیش از اینکه روی دانش کارمان فکر کنیم بر روی دید حرفه ای مان فکر کنیم قطعاً می توانیم بسیاری از تقاضاهای پنهان را کشف کنیم و سپس با کمک آن ارزش های جدیدی خلق کنیم.

بازاریابی علم ثروتمند شدن

علم بازاریابی فرصت ها را شناسایی می کند و چنانچه این فرصتها به درستی مدیریت شود، یعنی هدایت فرصت هایی که در آن پیام نیازهاست، موفقیت و ثروت را به دنبال خواهد آورد. اگر ما بتوانیم نیازها را به درستی پاسخ گوییم قطعاً بازاریابی وسیله ای بسیار مناسب برای کسب درآمد، افزایش سود، افزایش رفاه و افزایش موفقیت های مادی و معنوی زندگی می باشد. اما این نکته نباید فراموش شود که بازاریابی برای خلق ارزش و ثروت نیازمند مدیریت مطلوب است. وقتی ما صحبت از مدیریت می کنیم یعنی برنامه داشتن، سازماندهی، هدایت و رهبری فعالیت های بازاریابی و فروش و کنترل و نظارت دایمی آن. ما متأسفانه در مدیریت بازاریابی و استفاده بهینه از تکنیک ها، ابزارها، روش ها و توجه ویژه به اخلاق و رفتار در بازاریابی نارسایی هایی داریم که باید آنها را برطرف سازیم.

منبع: مجله خلاقیت


[ دوشنبه 90/6/21 ] [ 8:37 صبح ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

لازمه ی استفاده از این 20 قانون این است که آمادگی داشته باشید تا هر تغییر لازم را بپذیرید. آمادگی انجام اشتباهات زیاد را داشته باشید و از آنها درس بگیرید و پیش بروید.

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/6/15 ] [ 8:32 صبح ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

امروزه ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که ناگزیر از ارتباط وبرخورد با دیگران هستیم آنچه مسلم است که هیچ کس قادر نیست بدون کمک ومساعدت وارتباط با دیگران، نیازهای معمولی خود را برطرف سازد.   حال سئوالی که اینجا مطرح می‌ شود این است که چگونه باید با دیگران ارتباط برقرار کنیم وجهت افزایش این ارتباط چه کارهایی باید انجام دهیم یا اینکه چه کارهایی نباید انجام دهیم.

در معاشرت باید با روی گشاده ونرمی ومهربانی با همه رفتار نمود وتند خویی با هرکس که باشد بد است. اگر خود را در سطح دیگران قرار دهیم واز زبان آن‌ها برای انتقال نقطه نظرهای خود استفاده کنیم، اغلب به نتیجه دلخواه می‌ رسیم وبا دیگران در سطح خود آن‌ها ظاهر شدن‌‌ همان برقراری ارتباط موثرمی باشد. بعضی‌ها گمان می‌کند که ارتباط فقط شامل حرف زدن، نوشتن ویا بحث کردن است، این‌ها از عناصر مهم ارتباطی هستند ولی در واقع ارتباط را رفتاری می‌گوییم که پیامی در خود دارد که توسط طرف مقابل ما درک می‌شود،  خواه شفاهی باشد یا غیر شفاهی، آگاهانه یا ناآگاهانه، عمدی و…. ولی اگر ادراک شود، جنبه پیام ارتباطی پیدامی کندوهمین عدم درک پیام رابطه رامختل، معشوق ونارسامی سازد. ارتباطات عامل ومنشا بسیاری از شادی‌ها وغصه ‌ها و رنج‌ها زندگی است، زندگی شاد، زندگی سرشار از دوستی است. روشن است که با افراد متفاوت، رفتارهای متفاوتی خواهیم داشت تاکید بر خصوصیات مشترک ارتباط را موثر می‌کند، ما انسان‌ها با یکدیگر مشترکات فراوان داریم، با کمی تمرین می‌توان خود را همراه دیگران بیابیم و با آن‌ها دوست وهم رای شویم.

 

شیوه‌های افزایش ارتباط خود با دیگران

1) صریح وصادق بودن:

سعی کنیم در روابط خود با دیگران صریح وصادق باشیم، در گفته‌های خود صریح وصمیمی باشیم واز هر نوع ابهامی اجتناب کنیم، چون اگر منظور خود را با صراحت بیان نکنیم طرف مقابل ما به اشتباه می‌افتد وبه حدس وگمان متوسل می‌شود واز واقعیت دور می‌گردد.

 

2) احساسات خود را بیان کردن:

بااحساس خود روراست باشیم، سعی کنیم مشکلات زندگی واحساساتی که داریم، باهمسر وشریک وباطرف مقابل خوددر میان بگذاریم. حتی اگر گمان کنیم که باعث ناراحتی آن‌ها می‌شود اگر می‌خواهیم با طرف مقابل خود ارتباطی معقول ومنطقی بر پایه تفاهم داشته باشیم، بهترین روش روراست بودن است واحساس خود را باوی در میان گذاشتن است. اگر مشکلی را حل نشده باقی بگذاریم ویا موضوعی را که مداقه وگفتگو در باره آن الزامی است به می‌ان نکشیم، مثل این است که دمل چرکین ودردناکی را سرجایش گذاشته وبه حال خود ر‌ها کرده باشیم.

 

3) زمینه مشترک ونکات مشابه را یافتن:

درجست‌و‌جوی زمینه‌های مشترک باشیم، سعی کنیم در ارتباطمان بیشترین نکات مشترک ومشابه را بیابیم. اهداف ونیاز‌ها ونگرانی‌ها را از نظر او نگاه کنیم وبرای اینکه شرایط طرف مقابل را درک کنیم باید امور او را از دید ونظر او ببینیم وبا پرس وجو، از اموری که نگرانی او باعث شده، متوجه گردیم، همین نکات مشترک زمینه‌های مساعدی هستند که شالوده همدلی ووحدت وتفاهم را برروی آن می‌توان بنا کرد، عبارتی مثل: ( من وتو هردو همین را می‌خواهیم ) را می‌توان بیان نمود.

 

4) همدلی وهمدردی کردن:

سعی کنیم با شخص احساس مشترک داشته باشیم. شادی وغم خود به حساب آوریم وموقعی که او احساس غم می‌کند ما نیز با او همدرد وهم غم شویم وبالعکس مساعی ما این باشد که سیستم حسی فردارتباط برقرار کنیم.

 

5) شنونده خوبی بودن:

شنونده خوبی باشیم وگوش کردن را یاد بگیریم. گوش کردن به سخن وکلام دیگری موجب می‌شود تا او در ‌‌نهایت آرامش خیال، به طور واقع، منویات قلبی واحساسات خود را با ما در میان بگذارد وبرایمان احترام قائل شود وآماده شنیدن نظرات ما شود.

 

6) سیستم روحی افراد را شناختن وتقلید از آن‌ها:

برای این کار باید به دقت به افراد چشم بدوزیم وبه سخنان آن‌ها به دقت گوش فرا دهیم وببینیم غالبا «از چه نوع کلماتی استفاده می‌کنند آنگاه با استفاده از‌‌ همان نوع کلمات، تقلید از لحن صدا، حالات وحرکات چشم‌ها به گونه‌ای با آن‌ها نحوه فکر وعملکرد ذهنیشان مطابق باشد.

 

7) شخصیت افراد در نظر گرفتن:

باید ببینیم طرف مقابل ما چه شخصیتی دارد، برون گراست یا درون گرا،  برای صمیمیت با درون گرایان باید ببینیم چه ایده‌ها وارزشهای برای آن‌ها اهمیت دارد و آنگاه بکوشیم تا با توجه به چارچوبهای ذهنیشان با آن‌ها رفتار کنیم وصحبت کنیم وبالعکس، برای همدلی با برون گرایان به آن‌ها نشان دهیم که آنچه می‌گویند وعمل می‌کنند با اندیشه ورفتار مردم هماهنگ است.

 

8) تقویت نمودن عزت نفس:

برای تقویت عزت نفس خودباید با تعمق در ژرفای وجود از دنیای پیچیده درون خود آگاه شویم، به کاستی‌هایمان پی ببریم، جهت گیری‌هایمان را در قبال رویدادهای مردم وشرایط گوناگون بشناسیم وبه فکر اصلاحشان باشیم وبا کمک حرمت نفس وارزشی که برای خودمان قائل هستیم حق انتخابمان چندبرابرمیشود وارتباطمان با دیگران به نحو چشمگیری بهبود می‌یابد.

 

9) محترم شمردن احساس طرف مقابل:

همواره رفتاری احترام آمیزداشته باشیم واحساس طرف مقابلمان رامحترم بشماریم، کوچک کردن همدیگر، به خصوص درحضور دیگران درمناسبات وروابط ، اثرتخریبی دارد، رفتار توام باظرافت وملایمت نه فقط شامل رفتار مودبانه می‌شود، بلکه صفا وصداقت واقعی واعتمادکامل نیز در بردارد.

 

10) سکوت نمودن:

سکوت پیامی اعجاز گر در امر ارتباط است ویکی از جنبه‌های مهم ارتباط است ، مشروط بر اینکه حاوی پیامی باشد، سکوت می‌تواند در مناسبات انسان عشق ورضایت وخشنودی وتفاهم دوگانه واحساس‌ها را منتقل سازد.

 

11- عدم افراط در موعظه:

منظورمان را به صورت سخنرانی ونصیحت خشک تو خالی بیان نکنیم. موعظه می‌ تواند جنبه افراطی ومخرب درروابط داشته باشدومابایدسعی کنیم حداعتدال رانگاه داریم وبرای سخنانمان ارزش قائل شویم وجایی که ازمانظرمی خواهند،  نظر بدهیم.

 

12- وقت وموفقیت‌شناس بودن:

یادبگیریم که چه وقت شوخی وچه وقت جدی باشی، هیچگاه طرف مقابلمان رادست نیدازیم، ازگفتن جملات وکلماتی که باراخلاقی وفرهنگی مناسبی ندارنددربیان منظورمان، خوداری نماییم، شوخی کردن بایدباتوجه به موقعیت وزمان خاصی باشد.

 

13- مخالفت نمودن به شیوه مناسب:

یاد بگیریم که چگونه بدون بحث وجدلهای مخرب، مخالفت خود را نشان دهیم،  جرو بحث‌ها غالبا» بابلند کردن صدا، دادوفریاد، خشم وغضب، همراه است.  بحث وجدل‌ها تا حدود زیادی تحت تاثیر گرایشات وخلق وخوی افراد درگیر مباحثه قرار می‌گیرد. اکثریت مردم فاقد روحیه خود پسندانه افراطی هستند،  به این علت با تسلطی که بر نفس خود دارند می‌توانند از درگیری واهانت خود داری کنند. کسی که می‌خواهد شمارا خشمگین کندتاازکوره در برویدبهترین راه مقابله باآن برگزیدن روشن سازنده به جای عکس العمل وروش مخرب ومنفی است که اوبه آن توسل جسته است.

 

14) یکی بودن قول وعمل:

سعی کنیم قول وعملمان یکی باشد. هنگامی که خودمان برای گفته‌های خود ارزش قایل نیستیم، چه انتظاری می‌توان داشت که دیگران قول‌ها وسخنان ما را محترم بشمارند. هنگامی که ما قول می‌دهیم کاری را انجام دهیم سعی کنیم آن را به مرحله عمل برسانیم واگر ناتوان در انجام آن هستیم هرگز خود مکلف به وعده‌ای که از عهده آن بر نمی‌آییم، نکنیم روراست وصادقانه بگوییم نمی‌ توانیم.

پس برای اینکه دیگران را به خوبی درک کنیم باید بتوانیم اطلاعات را به خوبی از آن‌ها کسب کنیم واین امر منوط به توانایی ما در دقیق گوش کردن، دقت نظر، همدلی، طرح سئوالات مفید وسودمند واحترام متقابل است.  احترام با سیستم حسی فرد دیگر، مشاهده همه چیز از نگاه او وسر در آوردن از نیاز‌ها وعلایقش به ما کمک می‌کند که اطلاعات را به نحوی دریافت کنیم که به سهولت قایل فهم وهضم باشد.

دو عامل اساسی ارتباط،‌‌ همان درک شدن ودرک کردن است. زندگی یک مسابقه صرف نیست، می‌توانیدبا اشخاص به گونه‌ای رفتار کنید که هرکس خودرا یک برنده در نظر بگیرد واحساس پیروزی کند.  شرایط پیروز شدن یکی وباختن دیگری هرگز به نفع کل نیست. همگام شدن نه تن‌ها روی دیگران، بلکه روی ما نیز تاثیر قابل ملاحظه‌ای بر جای می‌گذارد . وقتی با دیگران همگام می‌شویم در واقع به دورن آن‌ها می‌رویم ودر ذهن آنهاجا می‌گیریم ودر ارتباطمان باید سعیمان در افزایش وارتفاء بیش ازبیش این رفتارهاباشدودرنتیجه تجربه‌ای از آن‌ها پیدا کنیم.

 

 


[ دوشنبه 90/5/31 ] [ 11:45 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

خوب است که بدانیم ؟
شاید که عمل کنیم !!!

 


تفاوت بارز کشورهای ثروتمند و فقیر، تفاوت قدمت آنها نیست.

برای مثال کشور مصر بیش از 3000 سال تاریخ مکتوب دارد و همچنان فقیر است !

اما کشورهای جدیدی مانند کانادا، نیوزیلند، استرالیا که 150 سال پیش وضعیت قابل توجهی نداشتند، اکنون کشورهایی توسعه یافته و ثروتمند هستند.

تفاوت کشورهای فقیر و ثروتمند در میزان منابع طبیعی قابل استحصال آنها هم نیست.

مثلا ژاپن.


ژاپن کشوری است که سرزمین بسیار محدودی دارد که 80 درصد آن کوههایی است که مناسب کشاورزی و دامداری نیست اما دومین اقتصاد قدرتمند جهان پس از آمریکا را دارد. این کشور مانند یک کارخانه پهناور و شناوری میباشد که مواد خام را از همه جهان وارد کرده و به صورت محصولات پیشرفته صادر میکند.

مثال بعدی سوئیس است.

کشوری که اصلاً کاکائو در آن به عمل نمیآید اما بهترین شکلاتهای جهان را تولید و صادر میکند. در سرزمین کوچک و سرد سوئیس که تنها در چهار ماه سال میتوان کشاورزی و دامداری انجام داد، بهترین لبنیات (پنیر) دنیا تولید میشود. سوئیس کشوری است که به امنیت، نظم و سختکوشی مشهور است و به همین خاطر به گاوصندوق دنیا مشهور شده است (بانکهای سوئیس برای همه شهرت جهانی دارد).

افراد تحصیل کرده ای که از کشورهای ثروتمند با همتایان خود در کشورهای فقیر برخورد دارند برای ما مشخص میکنند که سطح هوش و فهم نیز تفاوت قابل توجهی در این میان ندارد.

نژاد و رنگ پوست نیز مهم نیستند. زیرا مهاجرانی که در کشور خود برچسب تنبلی میگیرند، در کشورهای اروپایی به نیروهای مولد تبدیل میشوند.



پس تفاوت در چیست؟

تفاوت در رفتارهایی است که در طول سالها فرهنگ و دانش نام گرفته است.

وقتی که رفتارهای مردم کشورهای پیشرفته و ثروتمند را تحلیل میکنیم، متوجه میشویم که اکثریت غالب آنها از اصول زیر در زندگی خود پیروی میکنند:

1. اخلاق به عنوان اصل پایه

2. وحدت

3. مسئولیت پذیری

4. احترام به قانون و مقررات

5. احترام به حقوق شهروندان دیگر

6. عشق به کار

7. تحمل سختیها به منظور سرمایه گذاری روی آینده

8. میل به ارائه کارهای برتر و فوق العاده

9. نظم پذیری

اما در کشورهای فقیر، عده قلیلی از مردم از این اصول پیروی میکنند.

 

 

ما  فقیر هستیم نه به این خاطر که منابع طبیعی نداریم یا اینکه طبیعت نسبت به ما بیرحم بوده است.

ما فقیر هستیم برای اینکه رفتارمان چنین سبب شده است.

ما برای آموختن و رعایت اصول فوق که (توسط کشورهای پیشرفته شناسایی شده است) فاقد اهتمام لازم هستیم.

  ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/5/25 ] [ 4:42 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم.

در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود.

در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته ، محروم می کند.

در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.

در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد ؛ بلکه چیزی است که خود می سازد.

در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن ، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم ؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم.

در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند.

در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بد ترین دشمن وی است.

در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.

در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.

در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نیز که میل دارد بخورد.

در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست ؛ بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است.

در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است ، به رشد وکمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود.

در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.

در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست.


[ دوشنبه 90/5/10 ] [ 12:44 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]
امروز که ساعات کار افراد، سیری صعودی را طی می‌کند، به نظرتان می‌توان بدون برقراری روابط‌دوستی، صرفا به محل کار رفت و آمد کرد و رابطه‌ها را در حد همان همکاری حفظ کرد؟ ادامه مطلب...
[ شنبه 90/4/11 ] [ 10:26 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

<

شهدا شرمنده ایم شهرستان بجنورد

کانون منجی

هئیت حسین جان

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 240
بازدید دیروز: 363
کل بازدیدها: 3133066
Flag Counter